دروغ
: وای خدایا سوپ سر رفت !
روی آنجا یک اجاق ,
سرخ میگردد کرفس و دست من .
قیل و قال و های و هوی تشویش
مانع سوختن نگردید
- امان از دست من - !
بوی سوختن , سوختن یک انسان
سوختن یک ساقه , حتی آن کرفس
سوختن یک دست , حتی آن نفر
- وهم یک آلودگی کرد آن زمان -
کاین هوا بسیار تنگ و کوچک است ....
و زنی پاورچین ,
- شعله را خاموش کرد - !
شبح مردی روی آفتاب
با دهانی باز و دستی رگ دار
به درازای قرنی خفته است
یک دم او را نیش آفتاب آزرد
روی سایه غلت زد .
ترس ها را ریخت در ذهن پر از تشویش زن
زن رمید ,
- با آفتاب همدست شد - !
+
کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱٢:٤٤ ق.ظ ; ۱۳٩٠/٦/٩